هر زمان که عشق اشارتی به شما کرد در پی او بشتابید ،

هر چند راه او سخت و نا هموار باشد .

و هر زمان بالهای عشق شما  را در بر گرفت خود را به او بسپارید  ،

هر چند که تیغ های چنهان در بال و پرش ممکن است شما را مجروح کند .

و هر زمان که عشق با شما سخن می گوید او را باور کنید ،

هر چند دعوت او رؤیا های شما را چون باد مغرب در هم می کوبد و باغ شما را خزان می کند .

زیرا عشق چنانکه شما را تاج بر سر می نهد به صلیب نیز می کشد .

و چنانکه شما را می رویاند شاخ و برگ شما را هرس می کند .

و چنانکه تا بلندای درخت وجودتان بالا می رود و ظریف ترین شاخه های شما را که در آفتا ب می رقصند نوازش می کند ،

همچنین تا عمیق ترین ریشه های شما پایین می رود و آنها را که به زمین

 چسبیده اند تکان می دهد .

عشق شما را چون خوشه های گندم دسته می کند

آنگاه شما را به خرمن کوب از پرده خوشه بیرون می آورد .

وسپس به غربال باد دانه را از کاه می رهاند ،

وبه گردش آسیاب می سپارد تا آرد سپید از آن بیرون آید

و سپس شما را خمیر می کند تا نرم و انعطاف پذیر شوید ،

و بعد از آن شما را بر اتش مقدس می نهد تا برای ضیافت مقدس خداوند نان مقدس شوید


وقتی که عاشق می شوید مگویید " خداوند در قلب من است " بلکه بگویید " من در فلب خداوند جای دارم " .

 

عشق را هیچ آرزو نیست مگر آنکه به ذات خویش در رسد




یوهان ولفگانگ گوته 


برقصان مرا تا زیبایی ات


با ویولونی سوزان


برقصان مرا از میان وحشت


تا به امن برسم


همچون شاخة زیتونی مرا ببر


کبوتر رو به خانه ام باش


برقصان مرا تا آخر عشق.

                                                                                           کوهن


او نزدیک قلب من است

 

 

او نزدیک قلب من است

مثل گل چمنزار به زمین

برای من شیرین است

مثل خواب برای تن خسته.

عشق من برای او زندگیم است

که در تمامیت خود جاری می شود

مثل رودخانه ای در طغیان پاییز

در جریانی تنها و آرام.

ترانه های عشقم

مثل زمزمة جویباری است

که با تمام موج ها و جریان هایش

آواز می خواند

                                                                             تاگور